نوید قدوسی /کارشناس بازار سرمایه
ساختار مالکیتی، نحوه ارتباط و تعامل نهادهای حاکمیتی با شرکتها و بنگاههای اقتصادی در کشور بهعنوان مشکلی بزرگ در موضوع حاکمیت شرکتی محسوب میشوند. در صورتیکه قصد اصلاح اساسی در حاکمیت شرکتی وجود داشته باشد باید در ابتدا به موارد ذکر شده رجوع کرد. فارغ از این مهم اگر با درنظرگرفتن ثبات شرایط موجود، موضوع حاکمیت شرکتی در باب شرکتهای بورسی مورد ارزیابی قرار بگیرد درمییابیم، شرکتهای بورسی سهامیعام هستند، سهام آنها در تابلوی بورس تهران خرید و فروش میشود و بهطور مرتب مورد رصد قرار میگیرند.
حال، نکتهای که ضروری است در بازنگری حاکمیت شرکتی موردتوجه قرار گیرد خواست و اراده سهامداران در اداره شرکت است؛ به این معنی که در مجامع شرکتها خواستههای سهامداران اعم از سهامداران خرد یا سهامداران عمده تجمیع شده و اصطلاحا یک برآیندی از خواسته و اراده آنها شکل بگیرد و در بدنه مدیریت شرکت از طریق فرآیندهای حاکمیت شرکتی جاری شود. در مجامع خیلی از شرکتها بهطور مرتب سهامداران خرد شکایتهایی را مطرح میکنند مبنیبر اینکه توجهی از سوی مدیران به خواسته این قشر از سرمایهگذاران نمیشود. در این مواقع نهایتا رئیس مجمع زمانی را برای اظهارات سهامدار درنظر میگیرد؛ منتها در ادامه مصوبات مجمع، انتصابات یا تصمیمهای مهمی که برای شرکت وجود دارد در مسیر دیگری جلسه را هدایت میکند که شاید خواسته سهامداران خرد نباشد. در چنین شرایطی منافع سهامداران خرد بهطور کامل در نظر گرفته نمیشود. مواردی مبنیبر اینکه «سرمایههای خرد جذب بازار سرمایه شوند» یا «در بازار سرمایه اقدام به سرمایهگذاری کنید» و غیره؛ در واقع حکایت از دعوت سرمایهگذاران خرد در حوزه سرمایهگذاری در بخش مولد اقتصاد کشور دارد. حال نمیتوان سهامدار خرد را دعوت به سرمایهگذاری در بورس کرد اما پس از ورود به این عرصه متوجه شود که هیچگونه کنترل و حق هیچگونه اعمال نظری در مدیریت شرکت ندارد. در اینجا منظور این نیست که بر اساس اظهارات و خواسته تکتک سهامداران خرد اقدام به مدیریت شرکت کرد، این مهم بهطور کلی غیرممکن است. سهامداران خرد گاهی خواستههای غیرحرفهای و غیرمنطقی دارند که امکان پیادهسازی در شرکت را ندارند، اما همیشه بدینگونه نیست. در مواقعی سهامداران خرد نظرات و خواستههایی را مطرح میکنند که اتفاقا قابل پیادهسازی بوده و منافع شرکت و کلیت سهامداران را در بلندمدت تامین میکند، اما متاسفانه مشاهده میشود که توجه خاصی به این موضوع نمیشود، البته بخشی از عدمتوجه، به محدودیتهایی بازمیگردد که اجازه نمیدهد در تعاملی که میان شرکتها و نهادهای حاکمیتی وجود دارد منافع سهامدار بهطور کامل رعایت شود. در حالحاضر موضوع حائزاهمیت در حوزه تکمیل حاکمیت شرکتی برای شرکتهای بورسی به «تشکیل کانون سهامداران حقیقی» بازمیگردد؛ در واقع یکسری تشکلهایی باید در بازار سرمایه شکل بگیرند که در آن نظرات سهامداران خرد شرکتها تجمیع شود و بهصورت مدون، منطبق با قانون تجارت، علمی و مطالعهشده استخراج شده و به شرکتها منتقل شود. در ادامه و در اصلاحیه حاکمیت شرکتی اگر پیشگیری شود که با یک مکانیزمهای خروجی هماندیشی کانون سهامداران خرد یا سهامداران حقیقی در حاکمیت شرکتی جاری شود، میتوان بر این مهم تاکید داشت که یک مکانیزمی در راس شرکتها مستقر شدهاست که خواسته سهامدار خرد بهطور واقعی در مدیریت شرکتها عینیت پیدا میکند. چنین رویدادی یقینا جذابیت سرمایهگذاری در سهام را برای افراد حقیقی و سهامداران خرد میتواند افزایش دهد. در صورتیکه این پل ارتباطی «تشکیل کانون سهامداران حقیقی» برقرار شود یقینا گام مهمی در راستای پیادهسازی درست حاکمیت شرکتی برداشته شدهاست. واقعیت اینجاست که اقتصاد کشور، اقتصادی دولتی است، در صورتیکه با پذیرش قواعد بازی در چنین اقتصادی حضور داشته باشیم و فعالیت اقتصادی انجام دهیم، مجبور هستیم یکسری محدودیتهایی را بپذیریم و آنها را مدیریت کنیم. در اینجا بازار سرمایه و بهطور مشخص سازمان بورس و اوراقبهادار که نهاد ناظر بر عملکرد شرکتهاست میتواند ابتکارعملی داشته باشد مبنیبر اینکه تا جای ممکن در دستورالعمل حاکمیت شرکتی محدودیتهایی که امکان مرتفعشدن دارند را بازنگری کند. بر این اساس تشکیل کانون سهامداران حقیقی و پیشبینی مکانیزمهایی در حاکمیت شرکتی میتواند بهنوعی انعکاس خروجی سهامداران خرد یا حقیقی در حاکمیت شرکتی باشد. موضوع حاکمیت شرکتی در قیمت سهام شرکتها نیز میتواند اثرگذار باشد بهطوری که در پی شفافیت ایجادشده، سرمایهگذار هم ترغیب شود و تزریق منابع در بازار سهام داشته باشد. از طرفی مصادیقی که باعث فرار سهامداران از سهامداری شده بهطور متعدد مشاهده شدهاست. حضور هیاتمدیرهای که توان نه گفتن به نهاد بالادستی یا به نهادهایی که موضوعات تعزیراتی را پیادهسازی میکنند را ندارد، در نتیجه به این مهم ختم میشود که شرکت محصولات خود را در بازار ارزانفروشی کند. نبود شفافیت و ارزانفروشی ارز نیز میتواند بهعنوان عامل دیگری در این زمینه محسوب شود. در چنین شرایطی سهامدار متوجه این موضوع میشود که در سایر بازارهای مالی تمام موضوعات بر اساس واقعیتهای جاری اقتصادی پیشمیرود اما در فروش و سودآوری شرکتها، بازار سهام چند قدم عقبتر است. همانند اینکه شرکتها در فضایی فعالیت دارند که ارتباط آن با فضای واقعی اقتصاد قطع است. بهعنوان مثال دلار در بازار آزاد افزایش قیمت پیدا میکند اما شرایط بهگونهای بوده که احساس میشود ارتباط بین دلار نیمایی و بازار آزاد قطع شدهاست. به هیچعنوان به دلار نیمایی اجازه داده نمیشود که از نرخها در بازار آزاد تبعیت کند. چنین موضوعی موجبات فرار سهامدار از بازار سهام را فراهم میکند. بعضا مواردی پیرامون سرمایهگذاری، جذب نیروی انسانی یا فرآیندهای اینچنینی به شکلی در شرکتها روی میدهد که اصلا مطابق خواست و اراده سهامدار نیست. این موضوع باعث ایجاد دلسردی در این قشر از فعالان بازار میشود. عدمتمایل به فعالیت در بازار از جانب سهامداران در حقیقت آفت بزرگی است که اگر حاکمیت شرکتی بهنحوی مطلوب اصلاح شود، حداقل آرامش خیالی برای سهامدار ایجاد میکند مبنیبر اینکه آینده شرکت بهنوعی پیشبینیپذیر است یا مدیریتی در صدر شرکت وجود دارد که بهطور کامل از منافع سهامداران دفاع میکند.
برای ارائه نظر خود وارد حساب کاربری خود شوید
نظرات