میلاد نصیری/ تحلیلگر بازار سهام
تحلیل تکنیکال منتقدان بسیاری دارد. حتی برخی پا را فراتر از انتقاد گذاشته و با نادیده گرفتن نقش احساسات معاملهگران در معاملات، تحلیل تکنیکال را صرفا خطخطیهایی میدانند که پشتوانه علمی ندارند. در راستای اثبات این ادعا، بیشترین کمک را عملکرد بخش عمدهای از تحلیلگران تکنیکال به آنها میکند، چرا که در بهترین حالت فقط ۱۰درصد کسانی که خود را تحلیلگر تکنیکال میدانند بر این روش تحلیلی و نحوه استفاده از آن مسلطاند. اما افرادی که به طور کلی این روش تحلیلی را زیر سوال میبرند، باید دلیل شکلگیری نمودارهای کاملا مشابه در بازارهای مختلف را که معاملهگران مختلفی دارد بیان کنند.
تکنیکالیست کمتجربه
حد فاصل زمستان ۹۸ تا شهریور ۹۹ سهمهای بزرگ بازار سرمایه ایران مانند فملی، فولاد مبارکه، ومعادن، کچاد، وغدیر و . . . طی ۵ موج صعودی بین ۵۰۰ تا ۱۰۰۰درصد رشد کردند. مدتی بعد دقیقا همین میزان رشد با شباهتهای بسیار زیاد در نحوه حرکت، این بار نه توسط معاملهگران ایرانی، بلکه توسط معاملهگرانی از سراسر جهان برای بیتکوین و اتریوم رقم خورد. این تنها یک نمونه از اتفاقات مشابه در بازارهای مختلف است.
در این یادداشت به بررسی نقاط ضعف یک تحلیلگر تکنیکال تازهکار میپردازیم. فرد موردنظر، فردی نیست که تنها در چند جلسه آموزشی شرکت کرده است، بلکه فردی است که با مطالعه کامل تحلیل تکنیکال پیشرفته، وارد بازار شده است. شاید بتوان اصلیترین و اساسیترین ضعف هر تحلیلگری را عدمشناخت بازار دانست که زیربنای مشکلات بعدی میشود؛ مشکلاتی که اگر یک تکنیکالیست را از بازار اخراج نکند، تا یکقدمی اخراج پیش میبرد. اولین مشکل عدمتشخیص فضای معاملات و بهکارگیری روش تحلیلی متناسب است. در میان بخشی از معاملهگران، حوزه فعالیت در بازارهای مالی به دو بخش سرمایهگذاری و فعالیتهای جانبی تقسیم میشود. فعالیتهای جانبی شامل معاملات اهرمی و کوتاهمدت مانند بازار فارکس و آپشن است.
ریسک بالاتر و مشکلات بانکی معاملهگران ایرانی و حضور واسطه باعث میشود همواره این بخش از معاملات معمولا بخش کوچکتر حوزه فعالیت یک معاملهگر منطقی را شکل دهد. در این معاملات آنچه اهمیت دارد صرفا تحلیل تکنیکال و درگیری با ریزموجها و کندلهاست و حدسود یا حدضرر یک تحلیل با رسیدن یک خبر مثبت یا منفی، فعال میشود. صبر جایگاه چندانی در این معاملات ندارد و جای خود را به سرعت و دقت میدهد.
اما بخش اصلی و اساسی سبد معاملهگران به حوزه سرمایهگذاری تعلق دارد که سودهای کلان حاصل موفقیت و شکار روندهای بلندمدت صعودی در این بخش است. ریزموجها و خبرهای لحظهای نهتنها اهمیت خود را از دست میدهند، بلکه در بسیاری از موارد گمراهکننده هستند. اشتباه بسیاری از تکنیکالیستهای تازهکار، استفاده از سبک معاملات اهرمی و کوتاهمدت در معاملات سرمایهگذاری و بلندمدت است. آنها به صورت مداوم درگیر اتفاقات بازار هستند و ساعتی آن را به حال خود رها نمیکنند. در روندهای صعودی درحالیکه نسبت به ادامه روند خوشبین هستند، به دنبال یافتن ریزموجهای نزولی هستند تا حتی وارد یک اصلاح ۱۰درصدی هم نشوند.
در روندهای نزولی به جای خرید صندوقهای درآمد ثابت، تصمیم به شکار نوسانات جزئی میگیرند. نوساناتی که نسبت ریسک به پاداش بهشدت بالایی دارند. برآیند این اتفاقات نتیجه چندان مناسبی برای حتی یک تحلیلگر دقیق نخواهد داشت. آنها در ابتدای کار به این مساله اعتقادی ندارند و بازار هم درسهای بزرگی برای آنها آماده کرده است. اگر از نوسانات جزئی چشمپوشی کنند، در موارد زیادی بازار نقاط عطف و نوسانات بزرگ و سرنوشتساز خود را به آنها نشان خواهد داد. مشکل بعدی در واقع نقطه قوت تحلیل تکنیکال است که در ابتدای راه نهتنها کمکی به معاملات نخواهد کرد بلکه باعث زیان یا کاهش سود خواهد شد. یک تحلیلگر بنیادی تازهکار به دلیل صرف زمان نسبتا زیادی که برای تحلیل خود انجام داده است به احتمال زیاد تعویض سهم کمتری خواهد داشت.
اما یک تکنیکالیست کمتجربه به دلیل صرف زمان کمتر و حجم بالایی از نمودارهای مستعد که روزانه به دستش میرسد بهسرعت دست به تعویض سهام خود میزند. او به توصیه چارلی مانگر که «ثروتهای کلان حاصل انتظار است نه حجم بالایی از معاملات» چندان اهمیتی نمیدهد و احتمالا او را هم کهنه و از رده خارج در نظر میگیرد. البته عدم معاملات مکرر به معنای منجمد شدن پورتفوی سهام نیست. تنها سرمایهگذاری غیرمستقیم مانند صندوقهای سرمایهگذاری نیازی به تغییرات ندارد. حتی بزرگترین شرکتهای سرمایهگذاری، زمانی که چشمانداز مناسبی برای دارایی موجود در پورتفوی خود ندارند، دست به تغییرات کلان میزنند.
خروج ناگهانی برکشایر هاثاوی از صنایع هواپیمایی یک نمونه خارجی و حرکت غدیر از سمت صنعت سیمان به سمت پتروشیمی و پالایشگاه در سالهای گذشته از نمونههای تغییرات در یک پورتفوی بزرگ است. اما تعویض سهام یک تکنیکالیست مبتدی از این جنس نیست. چه بسا که سهم موجود در پورتفوی خود را فقط به جرم اینکه در یک روز رویایی صف خرید نبسته است، بدون برنامهریزی قبلی و داشتن یک استراتژی مشخص، با سهمی جدید جابهجا میکند.
ضعف سوم نوع نگاه به تحلیل تکنیکال است. نگاه آنها به تحلیل تکنیکال بهشدت علمی است. این نگاه برای معاملهگران مشکلساز میشود، چرا که در مواقع زیادی نمودارها آنطور که در کتابها هستند در بازار دیده نمیشوند. استیو نیسون، نویسنده کتاب الگوهای شمعی ژاپنی، معتقد است تحلیل تکنیکال یک هنر است و نباید از این تحلیل انتظار قوانین سفتوسخت را داشته باشیم، بلکه باید انتظار راهنمایی داشته باشیم؛ درست مانند علومی که یک طراح مطالعه میکند. بهطور مثال زمانی که یک طراح قصد طراحی یک فستفود و پررفتوآمد را دارد، قوانین و الگوهایی را در دست دارد. او میداند استفاده از رنگهای تند مانند قرمز یا نورهای شدید یا استفاده از صندلیهای نه چندان راحت باعث میشود یک مشتری هرچه سریعتر پس از صرف غذا رستوران را ترک کند و نوبت به نفر بعدی برسد. تمام تلاش خود را میکند با استفاده از دانش، مطالعات و تجربیات گذشتهاش یک محیط لوکس و عملگرا را طراحی کند.
اما در نهایت پس از جمعبندی و رسیدن به طرح کلی، ممکن است بسیاری از الگوهای جاافتاده را نه به دلیل ناآگاهی بلکه کاملا عامدانه زیر پا بگذارد. کاری که بسیاری از تکنیکالیستهای بزرگ انجام میدهند و برخلاف بسیاری از تحلیلگران تازهکار پس از رسیدن به نتیجه کلی، ریزموجها را فدای امواج بزرگتر میکنند و تحلیلهایی را ارائه میدهند که از نظر یک تکنیکالیست کمتجربه خالی از ایراد نیست. آخرین تحلیل رابرت پرکتر از بیتکوین یک نمونه بارز است. این مشکل نهتنها افراد تازهکار که چه بسا بسیاری از تکنیکالیستهای کهنهکار را درگیر خود کند؛ تکنیکالیستهای بادانشی که ترجیح میدهند به جای هنرمندی خلاق، یک محقق و پژوهشگر باشند. ظاهرا آنها نمیدانند این الگوها و قوانین و مقررات همگی تجربی هستند نه آزمایشگاهی و اثباتشده.
این مساله باعث میشود حافظه آنها در مورد نمودارها و اتفاقات بهرغم سابقه بالا چندان زیاد نباشد، چرا که آنها به صورت مداوم در پی یافتن حل مساله از طریق دانش و اطلاعات گذشتگان هستند. شاید این چالش یک نقطهضعف اساسی برای تحلیل تکنیکال باشد اما دقیقا همین ایراد، برگ برنده تحلیلگران بزرگ در مقابل هوش مصنوعی است. به طور کلی هرچه یک حرفه فنیتر باشد خطر بیشتری را از جانب هوش مصنوعی احساس میکند و در مشاغلی مانند تحلیلگری بازار سرمایه که مانند هنر ترکیبی از مسائل فنی و علوم انسانی است، ضعف بیشتری را نشان خواهد داد.
و آخرین مشکل یکسان دانستن قدرت تحلیل تکنیکال روی تمامی داراییهاست. هرچه ابهام در مورد ارزش واقعی یک دارایی بیشتر باشد، قدرت تحلیل تکنیکال افزایش مییابد. به همین دلیل نقش تحلیل تکنیکال در بازار رمزارزها بهمراتب قویتر از بازار سهام است. حتی در بازار سهام تحلیل قدرت این تحلیل روی سهام شرکتهای رو به رشد و نابالغ و شرکتهایی که در حال ورود به ورشکستگی یا خروج از آن هستند بهمراتب بیشتر از سهام شرکتهای بالغی همچون اپل یا فولاد مبارکه است. زمانی که ریزش بازار شروع میشود بهراحتی میتوان بدون بررسی صورتهای مالی یک استارتآپ، فیبوی ۰.۶۱۸ را برایش کنار گذاشت.
اما برای یافتن عمق ریزش سهام یک شرکت بالغ چارهای جز بررسی نسبتهای مالی فعلی، نرخ بهره، شرایط فروش و سود آینده شرکت نداریم. البته این نظر در میان تحلیلگران تکنیکال مخالفانی دارد و آنها معتقدند یک تکنیکالیست ماهر توانایی استفاده از این تحلیل روی تمام داراییها بدون در نظر گرفتن سایر مسائل را دارد.
برای ارائه نظر خود وارد حساب کاربری خود شوید
نظرات